سرزمین آریایی :به گزارش هنرنیوز؛بهزاد عبدی متولد ۶۵ است و پیش از این مجموعه شعر "باد به دنبال خودش می گردد" را توسط نشر مروارید منتشر کرده بود. وی شاعر، نویسنده و منتقدی است که علاوه بر این دو مجموعه شعر، مجموعه داستانی با عنوان "درخت شلوار" را در دست چاپ دارد. عبدی همچنین در سال های اخیر با روزنامه ها و مجلات گوناگونی هم کاری داشته است.بر اساس گزارش عصر ایران مجموعه شعر "زیبایی ات غمگینم می کند" شامل چهار دفتر است:دفتر اول "رد پای گربه ای حامله در برف" نام دارد که شامل پانزده شعر به علاوه ی سهگانهای با عنوان "بهار" است. مضمون شعرهای این دفتر عاشقانههایی روایی است که بیشتر مخاطب محورند و با راوی دوم شخص نوشته شدهاند:۱.آینده امدر آینه ی کوچکش جا مانده بودآینه را در کیف کوچکشدفن کرد و رفتحالا هرچه می شویمپاک نمی شود اندامشاز حافظه ی دست هامتنها شده اممثل رد پای گربه ای حامله در برفمثل پیرهنی که زنی زیباهنگام مرگ به تن دارداز یاد رفته اممثل جمعیتی جا مانده از قطاربه زودیبه زودیبه زودی تمام می شومو سطرهای این شعرخیال های وحشی در اسبی استکه می دوددر دشت ها و قطارها و خیابان هامی دود و می دود ومی دود وهر بار خود رادر تنهایی اصطبل پیدا می کند۲.تمام شدروزهای روشندریاهای آبیخنده های بلندقدم زدن های طولانیجنازه ای که بین ما افتادهانتهای رابطه ای استکه می خواست بزرگترین عشق روزگار باشدگیرم یک بار دیگر نبضش را بگیرییک بار دیگر دور آن قدم بزنمپنجره را باز کنمببندمبخندمگریه کنمبروم بیایم...و این آواز که در گلوی من پیچیدههیچ مرگی را پشیمان نخواهد کرددر سکوت خیره مانده ایمو کمی آن طرف ترقبرستان با هزار دهان کوچکبه ما لبخند می زند۳.آجرهامیلی به دیوار ندارنددیوارها میلی به خانهدیوارهابه خانه پشت کرده انددیوارهااز خانه دور می شوندچه می شود کرد؟با شلنگی چرخیده در فکر زمیننردبانی افتاده در روزهای افقیبگو چه کار کنم؟با تختی جا مانده در خواب هامی توانم امشبدر لیوانی فرو برومبروم کنار کشتی های غرق شدهبطری های به مقصد نرسیدهیک آجر بردار از منیکی کم کن از جنازه های شهرمن فکر می کنم که نباشمفکر می کنم نیستیشب هاکه از گلوی شیرهای آب حرف می زنیبا چشم خرده های سنگنگاه می کنیتو همه جا هستی و این جا نهتویی که از رگ گردنبه من سبزتر روییده ایکنار جمجمه ایدر انسجام یک گلدانگلدانی با فکرهای خاک شدهدر روزهای خاکستریفصل هارنگ به رنگدر لباست جا به جا می شونداز آستینتجنگلی روییده استو هزار باغ پنهان در سینه داریتا همیشه برای خداحافظیاز لباستبرف ببارداین جا در این اتاقچهره ها در هوا معلق اندزمین می چرخد و زیبایی ات غمگینم می کندزمین می چرخد و زیبایی ات خسته کرده است مراامشب کجای رفتنت ایستاده ای؟که زمین می چرخد وزمین می چرخد وزمین می چرخد...دفتر دوم یعنی "برف شد، روی دریا نشست" را شعرهایی با لوکیشن ها و موتیف های دریایی تشکیل می دهد. نگاه هیچانگار شاعر در شعر های این کتاب در این مجموعه بیشتر مشهود است.۱.کسی می آیدکسی می رودکسی می خنددکسی می خوابدکسی راه می رود...مسافرخانه ی شلوغی هستمدر انحصار ابرهادریا با هر قایقیبه سینه ام می زندمسافرخانه ی کوچکیکه پنجره اش باز ماندهسمت زمستاناز تمام منظره هاکسی آهسته با موج ها رفته است...کسی با موج ها رفته است...کسی رفته است...۲.حتمن کسی از این جا رفته استکه این همه کشتیدر چشم ها غرق می شونددیگر آن رودخانه ای که از دهانم می گذشتمسیرها را نمی شناسدبا این فکر های متلاطمدر من نهنگ های زیادیسرگیجه دارندباید خودم را به ساحل برسانمتا همه با هم آرام بگیریم۳.دریا آمده بودما را از این جا ببرددریا که می خواستما را نجات دهددر خودش غرق شدو غرق شددریا فهمیده بودما رفتن را به رفتنماندن را به ماندنما سکوت را به سکوتترجیح داده ایمدریا رفته بود و می آمددریا آمده بود و می رفت...ما ایستاده تماشا کردیمما در تماشا فهمیدیم: باران تکرار باران است برف تکرار برف"پرچم ما ابر بود" عنوان دفتر سوم کتاب است که شامل شعرهایی با مضامین جنگ است. شعرهایی در نقد جنگ و پیامدهای آن:۱."بشین پاشوبشینپاشوبشینپاشو"...سرهنگ سپاهش را به دشمن دادسرزمینش را به همسایه هابه اتاق کوچکش برگشتادامه ی دستورات رابه چای کیسه ای داد:"بشینپاشوبشینپاشو"...۲.پوتین وکلاه و قمقمه وسرنیزه وفانوسقه وفشنگ واسلحه ونارنجکمی خواهند چه کار؟سربازهابا دست های خالی هممی توانند بمیرند۳.جنگ با اولین خمپارهپرید توی حیاطپسرهای محل را دست چین کرددختر همسایه با یک کاسه آبدختر همسایه با لیموهای رسیدهدختر همسایه در پرتقال های خونیمیان دود و رفتن و گریهتکه های آببه پاهای من رسیدو سرخیاز گل های شکستهبه دست های مادر دویدسال ها بعدپست چی هااستخوان های سوخته آوردنددر هر یک از جعبه هایکی از ما بودسال ها بعد باقی مانده های جنگبا موی سفید به خانه برگشتندپا روی زمینی گذاشتیمکه از آن علف های سوخته می روییدسال ها بعدتکه های دامنتآخرین نقشه ی شهر بودسربازها وطن را گم کردندچادر سیاهی به درخت پیچیدو پرچم جدید ما شددریاپرنده های مرده به ساحل ریختو بادکه همه را گیج می کردآخرین خیالی بودکه از سر درخت ها گذشتامروز خواهرمپاهای پلاستیکی اش را بند می اندازدبرادرم به وقت خوابنمی داند زیر پوست معده دارد یا کیسه ی قرصامروزاین حس پیچیده در مندر شکاف زخم ها دود می شوداز دودکش خانه بالا می رودبرای پیدا کردنشبرای دوباره دیدنشدنیا رازیر پا می گذارددفتر چهارم نیز "پرده ها مجسمه ی بادند" نام دارد. این دفتر شامل شعرهای کوتاهی است که در انتهای کتاب آمده اند. چند نمونه از آن ها در زیر آمده است:۱.آسمان را هاشور زده اندپرنده هایی که با قفس های شانکوچ می کنند۲.در تجسم پروانه هاپرده ها مجسمه ی بادندمن تجسمی از تو۳.ما سطرهای پراکندهاز یک شعر بودیمتو را قاب گرفتندهدیه دادندبه دیوار زدندمرا نوشتند پشت کامیونی پیربه جاده ها فرستادند۴.رویایت رادر بادکنک ها فوت کنبگذار آسمانمرنگ بگیرد۵.و آنقدر به دنیا می آیمتا دیگر درجنگ کشته نشوم |
 |